نقد و بررسی سینمای داخلی



فیلم ایکس لارج
حسین فرح‌بخش تهیه و تنظیم کننده‌ای که روزگاری شغل های فاخر و محترمی را عرضه سینمای میکرد و نامش دربین تهیه و تنظیم کنند‌ه‌های مولفی بود که قصه معاش شهری و مشکلات روز جامعه بود , درین تعدادی سال اکنون و هوایش به کلی عوض شده و روبه ساخت اثراتی آورده است که مثل گذشته حقوق و دستمزد مخاطب را به صحت رعایت نمی کند .

ایکس لارج یک کمدی است و کمدی یک کدام از متداول‌ترین گونه‌های سینمایی است که مخاطب اهل ایران و در سرتاسر عالم همگی برای تماشای آن هزینه میکنند و به سینما میرود . نمیتوان اعلام کرد که مخاطب کمدی با تماشای آن هزینه بی‌مورد نموده است چون مخاطب در سینما میخواهد مشغول شود و از دیدن یک فیلم لذت پیروز شود و در مرحله بالایی نیز از محتوا و پیامی بهره‌مند شود .

ولی سینمای کمدی درصورتی که از این قصد و خواسته تماشاگر صحیح بهره‌مند نشود در گیر نوعی سواستفاده شده‌است . مخاطب به سینما آمده تا بخندد و در صورتی‌که به قصد خنداندن وی هر چیزی را به خوردش دهیم و یا این که با هر وسیله‌ای اورا بخندانیم در حقیقت او‌را در مرحله نازلی از فرهنگ و تمدن سوق داده‌ایم و این با یقین کارشکنی به مخاطب است .

ایکس لارج یک فیلم درگیر کننده است و تماشاگر را با یک قصه‌ کوچه بازاری و از جور بزن بهادرش درگیر می‌نماید . قصه زندانی‌های بامرام و سربراه شده که هوای یکدیگر را دارا‌هستند و خارج از زندان به اعطا کرد نیز می‌رسند . معمولی شیدا میشوند و به تامل یک معاش عالی میباشند ولی فیلم برای تصویر این معاش دست به هر کاری می زند . در سرتاسر فیلم با کت آلوده و چرک الود اشمئزاز را به خورد مخاطب می دهد و به اجبار می‌خنداند , گونه های آهنگ‌های ترکی و عربی و پایین‌شهری منسوخ را میزند و یک سری جک و طنز جنسی . بایستی بیان کرد به طور رسمی فیلم برای خندادن مخاطب لطیفه شریفی از خویش ندارد .

از این حیث فیلم مانند یک فرانکشتاین است , فرانکشتاین دانشمند برنا و جاه طلبی است که با به کارگیری از کنار نیز قرار دادن تکه‌های تن مردگان و اعمال نیروی الکتریکی جانوری زنده به صورت یک بشر و با ابعادی اندکی بزرگ‌تر از یک بشر معمولی می‌سازد . موجودی با صورتی مخوف و ترسناک که بر تمامی جای بدنش رد بخیه‌های ناشی از دوختن به چشم می خورد . این جانور تا بدان حد خشن است که همگان , چه بسا خالقش از دست شرارت‌های وی گریز می‌نمایند . هیولایی که خالقش هم نمی‌تواند آن را در اختیار گرفتن نماید و خویش مقهور آن میشود . فیلم ایکس لارج نیز مثل همین جان دار تعجب آور بخیه خورده‌های شوخی‌ها و جوک‌های مضحک اطراف است و خودش یک انسجام بدون نقص و غیروابسته از خویش ندارد .

بدین ترتیب فیلم احتمالا بخنداند و مخاطب را درگیر نماید ولی در حق وی به نوعی دسیسه می کند ; حیله در حقوق و دستمزد مخاطب که می بایست آن را احترام گذاشت , هرچیزی به وی نشان نداد و کلام هرچیزی را نگفت . حیف آن قصه که قادر است با پرداخت وزین‌تر و سنگین‌تر فیلمی دلنشین و متشخص که روایت معاش جوانانی را اعلام‌کرد که در امتحان و خطای معاش در گیر فراز و نشیب شده‌اند البته از آن یک ماجرا مبتذل ساخته‌ایم .

بازی بازیگران هم به فراخور فضای فیلم ضربه خورده است . هرچه سه زندانی دارا‌هستند در فیلم هرز میرود زیرا بایستی بجای بازی بیشتر ادای بازی درآورند چون اقتضای سینما هنرپیشگی است و اقتضای شو تشبه به بازی . تمام همت آنها برای احساس جوانمردی میان این شوو گم شده‌است .

نکته انتها این‌که تهیه و تنظیم کننده با شخصیت فیلم برای ساخت اثر ها سینمایی خویش یک شرط داراست که آن را در جلسات عیب گیری و بررسی فیلم‌های دیگرش نظیر معاش سری که گشوده قابل تحمل‌تر نسبت به فیلم اخیر وی بود می‌گفت . شرط وی این است که در هیچ کدام از فیلم‌هایش یک تار مو بازیگران زن و یا این که یه خرده از گردن آنها معین نیست . البته همین بانوان در فیلم‌های ایشان به طور کامل با آرایش و پیرایش غلیظ طنازی مینمایند و عشوه‌گری . از سویی بایستی نگاه نخستین را تحسین کرد و از سوی دیگر در می مانیم که چه بایستی اعلام‌کرد و در قضاوت حیران میمانیم ; عشوه‌گری با عفاف و حجاب کامل؟


این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.


این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.


نقد فیلم سونامی
میلاد صدر عاملی از کارگردان های فیلم اولین است که  سونامی ” وی در بخش نگاه جدید فستیوال سی و هفتم پذیرفته شده‌است . وی سوابق دستیاری کارگردان در فیلم های پدرش و ساخت دو مستند را در کارنامه خویش دارااست . یکی برنامه تلویزیونی  مساحت معاش ” که پرتره ای از پیامبر صدرعاملی است و دیگری  پیاده روهای واراژادین ” که با محوریت برانکو ایوانکوویچ و کار های وی در استکان جهانی 2006 ایجاد شده است . رزومه وی سبک خیس از آن است که بتوان با بقیه کارگردان های حاضر در بخش نگاه تازه قابل قیاس باشد . کارگردان هایی زیرا حسین امیری دوماری , پدرام پور امیری , تورج اصلانی , آرش لاهوتی و … که سالیان در ساخت فیلم های کوتاه شایان توجه و مستندهای قرص تجربه اندوخته اند و استخوان خرد کرده اند .

در تیتراژ فیلم  سونامی ” اسم های بزرگی مشاهده می شود که حضورشان در کنار کارگردانی که او‌لین فیلمش را تجربه می نماید شایان توجه است . علی سرتیپی برای  سونامی ” از چیزی دریغ نکرده و هر چه از دستش برآمده برای چشم شدن عمل به عرصه آورده است . بهرام دهقانی , کریستف رضاعی , علیرضا شجاع نوری و از تمامی مهمتر پرویز شهبازی اسم هایی است که به مشقت در یک پروژه جدیگرد نیز می‌آیند و حضورشان در کنار صدرعاملی فرصتی کم مثل بوده که مغتنم شمرده نشده است . سود آخرین اثر برآیند توانمندی های این کارداران نیست که علت کلیدی آن را می توان در آن جور ضعف های بخش کارگردانی دانست که فیلم را از پای در آورده است .

مهم ترین وظیفه کارگردان در روند ایجاد فیلم , کردار فضایی است که روایت به راحتی در آن داستان شود . فضایی که بتواند مسافت فی مابین پرده سینمای و صندلی را از فی مابین بردارد , تماشاچی را در معاش شخصیت ها وارد نماید و نقطه مشترکی برای همذات پنداری وی با فیلم تولید کند .  سونامی ” در‌این بخش ضعف دورازشوخی داراست و اصولا فضایی برای داستان گویی خوی نمی‌شود . همگی چیز در خلاء حادثه می افتد و موجی برای تاثیرگذاری از فیلم به سمت تماشاچی پرتاب نشده است . صدرعاملی برای خلق و خوی این گوشه و کنار از شخصیت پردازی , تصویر , میزانسن و بقیه گنجایش ها فایده ای نبرده است . در تمام ارتفاع فیلم یک توشه از نوروفروغ و گنجایش های آن برای آشنایی رفتاری شخصیت ها به کارگیری نشده است و کارکرد نورپردازی تنها به کلیشه هایی برای چشم شدن بازیگران تقلیل است . این فضای خلاء سبب ساز تاثیر منفی بر بازی ها نیز شده‌است و بازیگران آن قدر از شخصیت ها مسافت دارا‌هستند که هر دیالوگ و رویدادی در فیلم تماشاچی را از فیلم بدور می نماید . این ضعف در بازی شجاع نوری در نقش خسروی کمتر دیده میشود .

سونامی هر چه در فضاسازی کم فعالیت است تا دلتان بخواهد در تکه پرانی ی بیش فعال است .  سونامی ” مشابه بعضا فیلم هایی است که در او‌لین فستیوال دولت های نو به نمایش در میاید و انگیزه بخش اعظم آن‌ها یارکشی و مصادره به مناسب اتفاقاتی است که در هشت ساله قبلی فیس داده است . ی کاری های فدراسیون , عفاف اسلامی در ورزش , ناکامی های ناخواسته در مسابقات ورزشی و مساله اینچنینی را می توان در فیلم های غیروابسته ای کالبد شکافی کرد و له یا این که درمقابل آن به ماجرا سرایی پرداخت . البته در یک فیلم قابلیت تجمیع تمام موردها نیست .

 سونامی ” از طرح احادیث مختلفش فایده نمی موفقیت و از دل آن‌ها سرانجامی که به فعالیت فیلم آید صورت نمی گیرد . پایان بندی نمی تواند گویای روندی باشد که در زمان فیلم نمایش داده می شود . خیر در قصه نماد هایی برای این پایان بندی به چشم می خورد خیر در رابطه ها فی مابین شخصیت ها . در موضوع طرح روایت مثل کودکانی اخلاق و رفتار می نماید که زنگ منزل همسایه را فشار می دهند و فراروگریز می نمایند . به حیث میرسد در طرز نمایش این اتفاقات متفرق , سایه پرویز شهبازی بر روی فیلم سنگینی می نماید . اما آن شهبازی که مالاریا را ساخت خیر شهبازی دربند و نفس عمیق .

فیلم سونامی

 

 


همین خط مش فیلم برای پرداختن به موضوعات گوناگون منجر گم شدن خط حساس روایت می شود و پریدن های پی در پی را به فیلم زور می نماید . این پریدن ها به حدی است که ممکن است در حالتی‌که تدوینگری میانگین عمل تدوین کردن را به عهده می گرفت کلیتی تحت عنوان یک فیلم از دل تصاویر ضبط شده دوربین ها خارج نمی آمد .

در پایان بایستی اذعان کرد  سونامی ” خیر توان قصه داستانش را دارااست و خیر شجاعت انتقاد دورازشوخی به احوال جان دار . فیلم در پرداختن به موضوعات گوناگون مثل ورقه نخستین خبرنامه های ورزشی زردرنگ کار می نماید و از هر دری کلام به فی مابین می‌آورد . از رنگ مورد‌علاقه ورزشکاران تا خوی رویارویی های جنجالی و فرضی . و در غایت پایان بندی به تماشاچی اطمینان می‌دهد کلیه فیلم عذروبهانه ای بوده است که یک سری انتقاد سطحی و تلگرامی - که بیشتر مشابه تشر زدن است - به مشکلات نسبتا عمیق جامعه طرح شود .

میلاد صدر عاملی خوب تر از هر کسی می داند اوضاع و احوال جانور سینما و در اشل بزرگتر میهن فیض تناول کردن از توبره و آخور است .

انتقاد , شجاعت و مسئولیت پذیری میخواهد .


بیوگرافی ارژنگ امیر فضلی
ارژنگ امیرفضلی هنرپیشه و کارگردان اهل ایران است . وی بیشتر به‌عنوان یک کمدین شناخته شده است . وی پسر حسین امیرفضلی است . ارژنگ امیرفضلی عمل خویش را با برنامه «نوروز ۷۲» به کارگردانی داریوش خبره , همراه با مهران مدیری و حمید لولایی آغاز کرد . وی تخت گاز در میدان هنر هفتم درخشید و علاوه بر بازیگری در سینما , تلویزیون و بازی زنده , کارگردانی یک سری تیم تلویزیونی را هم در کارنامه عمل خویش ثبت کرد . ارژنگ امیرفضلی از مهم ترین اثرها او می‌توان به «الو الو اینجانب جوجوام» ( مرضیه برومند ) , «جنگجوی پیروز» ( مجتبی راعی ) , «مربای شیرین» ( مرضیه برومند ) , «شارلاتان» ( آرش معیریان ) , «شام عروسی» ( ابراهیم وحیدزاده ) , «اخراجی‌ها» ( مسعود قریه نمکی ) , «اخراجی‌ها ۲» ( مسعود قریه نمکی ) , «محاکمه در خیابان» ( مسعود کیمیایی ) و «افراطی‌ها» ( جهانگیر جهانگیری ) اشاره نمود .
حسین امیرفضلی متولد 1299 در تهران و درگذشت 1370 در تهران است .
حسین امیرفضلی دارای شهرت به «هوشنگ امیرفضلی» , عمل هنری خویش را با بازیگری نمایش زنده در سال 1322 آغاز و هم زمان در رادیو هم از پرکارترین هنرمندان بود .

ارژنگ امیرفضلی
مزار بابا ارژنگ امیرفضلی

خصوصیات اخلاقی بابا
پاسخ دادن بدین سوال خیلی مشقت بار است زیرا اینجانب دنیایی یاد و آموزه از پدرم به یاد دارم و گزینش یکی آن‌ها و بیانش مشقت بار است صرفا میتوانم بیان‌کنم که از دید روحیات شخصی جا پای پدرم نهاده ام . ولی از لحاظ اخلاقی پدرم خیلی خوبتر از اینجانب بود .

همسر و فرزندان ارژنگ امیر فضلی


ارژنگ امیرفضلی متاهل است و پسری 6 ساله به اسم کارن دارااست . تئوری ای برای این که چرا تیم ساعت خوش تعطیل شد ندارم ; تنها باهاش کنار آمدم . در نقطع ی عطف آوازه بدون چاره شدم بروم در یک کمپانی , با حقوق و دستمزد ماهی 20 هزار تومان بازاریاب تبلیغاتی بشوم . زن نیز گرفته بودم و حقیقتا 20 هزار تومان به هیچ جایم نمی رسید . نیز خودم آنجا عمل می‌کردم و نیز خانم ام آمده بود آنجا فعالیت میکرد اما گشوده پولمان نمی رسید .

ارژنگ امیرفضلی
قصه معاش ارژنگ امیرفضلی
شیوه ورود به میدان هنر
فصل زمستان 71 در یک کمپانی گرافیکی عمل می‌کردم که امیر غفارمنش زنگ زد خاطرنشان کرد بیا برای یک عمل تلویزیونی آزمایش میگیرند , اینجانب و خدابیامرز داوود اسدی با نیز رفتیم . برنامه عید باستانی بود , آن ها را جلوی داریوش خبره و سایر دست اندرکاران اجرا کردیم ; آنان نیز خوششان آمد و گذاشتند ما در عید باستانی 72 بازی کنیم . سپس نیز , اینجانب و داوود اسدی و مهران و حمید لولایی , استارت کردیم فعالیت کردن : اولیه پرواز 57 بود و بعدش نیز ساعت خوش را بازی کردیم .
سرگذشت پزشک معالج نشدن تا بازیگری
اینجانب نخستین می خواستم بروم تجربی بخوانم . بابام می اظهار‌کرد خیر , اینجانب نیز می گفتم می‌خواهم بروم تجربی بخوانم پزشک بشوم . بابام کوتاه آمد اعلام کرد خیلی خب , برو بخوان , رفتیم سال اولیه تجربی رد شدیم . رد که شدم آن گاه روم نشد به بابام بیان‌کنم , آنگاه بابام مرا گذاشت مکتب گرافیک , همگی چیز نیز از آنجا استارت شد ; شناخت با هنر و بازی زنده و نگارگری . به عبارتی جا با داوود اسدی , داریوش پیروز و امیر غفارمنش نمایش زنده فعالیت می کردیم و فقط عشقمان نیز همین بود .
برپایی نمایشگاه
سال 71 یک نمایشگاه نگارگری گذاشتم , عمدتا نیز تو مایه های سورئال نگارگری می کشیدم ; دالی و این سخن ها اما دیدم از این شیوه نمی‌شود پول درآورد رفتم توی موسسه ها گرافیکی فعالیت کردم .
جزئیات معاش ارژنگ امیر فضلی
جزئیات معاش اینجانب نظیر یک تیم آوا است که در آن کلیه دسته آهنگ و نوا ای پیدا می شود و اینجانب سازه به احساس و حالی که دارم بعضا از این آهنگ ها را گوش میکنم . احتمالا وقتی تنها پاپ گوش کنم ولی روزهایی را نیز به گوش دادن آهنگ های سنتی اختصاص دهم . معاش نیز تیم ای از آهنگ های متعدد است که در هر موقعیتی یک کدام از آن ها جذبت می نماید .

زمان ها فراغت
فیلم می‌بینم , تا تعدادی وقت پیش خیلی کتاب می خواندم ولی شرایط فعلی کمتر می‌خوانم . خیلی دوست دارم خارج بروم و در کوی وبرزن راه و روش بروم البته حقیقت این است شرایط فعلی این عمل را نیز انجام نمی دهم زیرا مردمان همیشه میخواهند با بازیگرها عکس بگیرند

خودرو ارژنگ امیر فضلی
آن قدر درآمد دارم که تنها خرج روزمره ام را تامین کنم . دیدنی این جاست که بیشتر مردمان می پندارند بازیگرها می بایست معاش یگانه و ویژه ای داشته باشند و وقتی که من را پشت امر پراید میبینند , بخشید می زنند : اتومبیل بنزت را کجا گذاشتی ! مردمان از ما انتظار دارا هستند معاش شیکی داشته باشیم البته با این پول ها نمی‌شود , شیک معاش کرد .


ابراهیم حاتمی کیا و خروج در فستیوال فیلم فجر

ابراهیم حاتمی کیا

 

 


آخرین فیلم حاتمی‌کیا در جشنواره‌ی فجر «به وقت شام» بود . یک فیلم جنگی در زمینه‌ی داعش در سوریه که طبق معمول فیلم‌های حاتمی‌کیا سروصدا و حاشیه‌های متعددی به‌پا‌کرد و چه بسا شیوه‌ی تبیلغاتش که دست اندرکاران فیلم با گریم داعش در سینما کوروش حضور پیدا کرده بودند نیز خبرساز شد . فیلم «حروج» پس از «بادیگارد» و «به وقت شام» , سو‌مین همیاری اداره هنری رسانه‌ای نقطع ی عطف با ابراهیم حاتمی‌کیاست . فرامرز قریبیان و پانته‌آ پناهی‌ها بازیگران نهایی فیلم ابراهیم حاتمی‌کیا میباشند . «خروج» روایت ۸ تا ۱۰ مرد است که از دزفول مسافرت خویش را آغاز کرده و راهی تهران میگردند , این اشخاص دو ماه و نیم در مسیر می‌باشند و در این طریق با چالش‌های فراوانی روبه‌رو می شوند .


فیلم متری شیش و نیم
جبر که میاید پا را به زمین گره می زند , دیده را از دیدن محروم می‌نماید , گوش را از شنیدن آواها می‌زداید , و دست را از یازیدن بلندی‌ها کوتاه می کند . ولی خیر می‌توان از دل هوس شنیدن سرود رنگی زندگانی را زدود و خیر جرقه‌ی روشن بازدید را خاموش کرد . دست که کوتاه بشود گاه برسرعت قدم‌ها افزوده میگردد و پا که بایستد هوس پروازش سرکشی مینماید . قدم‌های ناتوان در تمنای پیش رفتن و دستان خالی حاجتمند در داشتن نداشته هاست . خیر میگردد تمنایش را با جبر محرومیت محروم و خیر آرزوی تصاحب بهترین‌هایش را چهار میخ میخکوب کرد . نبردی دارااست بشر به وسعت معاش که درپی آنگاه صعود بوده است و گاه سقوط .


«متری شیش و نیم» بیشتراز آنکه ماجرای تعقیب و فرارو گریز پلیسی وظیفه‌شناس و تبهکاری حرفه‌ای باشد , تصویرگر دنیای فروپاشیده‌ی شخصی به اسم ناصر خاکزاد است که در جبری به اسم فقر به جهان آمده , در خانواده‌ای پرجمعیت و تهی‌دست , با خانه‌ای مدام نمور در انتهای کوچه‌ای تنگ که طبق گفته های وی برای ورود و خروج از آن بایستی به صف ایستاد . فقری که به صورت عقده درآمده و تمنای او‌را به داشتن هر مدل بودجه سوق داده , دارا شدن , ولی به ارزش بیرون شدن از اصول و قواعد انسانی . وارد تجارت مواد مخدر شده و به ثروتی عظیم دست مییابد , حالت خویش و اطرافیانش را دگرگون کرده و آن‌ها‌را از فقر و تهیدستی نجات می دهد . یک سری توشه در چنگال ضابطه گرفتار شده ولی با ترفندهای متعدد آزاد شده , متنبه نشده و روز آپ دیت بر هوس و طمع خویش افزوده است . هم اکنون که دامنه‌ی فعالیت‌هایش بیشتراز پیش گسترده خیس شده و نامش بعنوان سرکرده‌ی بزرگ فروش مواد افیونی بر راز زبان‌ها افتاده , پلیس پیرو یافتن سرنخی از وی , جستجویی مصرّانه آغاز می کند , و به قصد انتقام قربانیان اورا به دام می‌اندازد . ناصرخاکزاد بازداشت میشود و بعداز این واقعه , رخ ی وی پر رنگ خیس به مخاطب ارائه می‌گردد . فیلم ولی گذشته از پرداختن به‌این شخصیت , ابتدا به رسم دنیای خارج پرداخته و به ندرت تماشاچی را به عالم درونی وی نزدیک می‌نماید .


دنیا معرفی شده‌ی خارج درفیلم , دنیا تهی و حقیرانه‌ی معتادانی است که خویش و اطرافیانشان در آن دست و پا می‌زنند . زاغه نشینانی که در فقر و بدختی به تخدیر جسم و روح خویش مشغولند و آهسته آهسته در سمت مرگ پیش میروند . پلیس که از دستگیری معتادان گرفته تا خرده فروشان و باند بزرگ فروش مواد زنجیروار به سرکرده‌ی اساسی آنان یعنی ناصرخاکزاد می رسد , چهره یی از چند خلاف‌کار و هزاران معتاد را به نمایش میگذارد که در مستی افیون به شیوه حقیرانه‌ای غوطه ورند . آنان خیر صرفا خویش که خانواده هایشان را در‌این سیه روزگی با خویش همراه کرده‌اند . جماعتی قربانی که بیشتر از آنکه قابل انزجار باشند ترحم برانگیزند و پیشین از این که اسیر زندان ضابطه باشند , در غل و زنجیر بی ارادگی خود بسر میبرند .

 

فیلم متری شیش و نیم


در ادبیات مکتبی موجود است به اسم ناتورالیسم که گاه به کلیه و گاه رگه هایی از آن را می‌توان در سینما تماشا نمود . اندیشه‌ای که رویش آدم را ذیل تاثیر عامل ها ارثی و زیست محیطی می داند و شخص را از منظر طبقه‌ی اجتماعی و محیط زندگی‌اش بررسی می نماید . طبق این نگرش , فقر و سیاه بختی , ناهنجاری , بزهکاری و خشونت بشر , جنس محیط اجتماعی و عامل ها ارثی وی بوده و شخص بعنوان قربانی در تنازع بقا قوی نخواهد بود خیر بر تمنیات نفسانی و خیر بر رذایل خود غلبه نماید .


فیلم را از منظر بیرونی و نگاه ناتورالیستی در‌صورتی‌که بنگریم , از طرفی شاهد عقده‌های حقارت ناصرخاکزاد هستیم , نشات گرفته از حالت جبری زندگی‌اش و تبدیل شدن وی به سرکرده‌ی بزرگ مواد مخدر و از طرفی دیگر شاهد انبوهی از جماعت قربانی و بزهکار که ذیل تاثیر این مافیا حیات خویش را باخته و در گیر مرگ تدریجی شده‌اند .


بطور دقیقتر در صورتیکه بررسی کنیم , رگه هایی از موادسازنده با اهمیت ناتورالیستی را می‌توان در فیلم اینگونه برشمرد . در بالا از خلال شخصیت با اهمیت با دو عنصر جبر زیست محیطی ( محله‌ی بینوا نشین ) و وراثت ( خانواده‌ی نیازمند ) . خانه‌ای با عدم تجهیزات زیستی معمولی و خانواده‌ای که بعد از سالیان هنوز به استقلال مالی نرسیده و تمام دارایی‌شان را مرهون ناصرخاکزاد می باشند . آن‌گاه اعتیاد , بچه کشی , فقر و زاغه نشینی در ماجرا


رها فریدی

 

رها فریدی روی نسل بعد تاثیر گذاشت
مستند «چی‌چکا» به کارگردانی رها فریدی و «خنده در تاریکی» ساخته مژگان خالقی این روز ها در مجموعه هنر و تجربه درحال نمایش می باشند . مجله اعتماد به همین دلیل در برگه هنر و ادبیات روز جاری ( چهارم اسفند ) با نشر گفت‌وگویی با رها فریدی و دو یادداشت در رابطه «چی‌چکا» و «خنده در تاریکی» بدین اثر ها پرداخته است .

ابراهیم منصفی قلابی کمبود , اصل اصل بود
رها فریدی در اولِ این گفت‌وگو در جواب به سوالی درمورد شخصیت متعدد ابراهیم منصفی و وم رعایت احتیاط و تاءمل بیشتر برای نزدیک شدن به‌این شخصیت ذکر کرد : «من با اطمینانی که به تحقیقاتم داشتم , ساخت این فیلم را استارت کردم . روحیه پرسشگری و پیشینه پژوهشگری‌ام منجر شد که داده‌های متعددی در رابطه آنچه در پیرامونم می‌گذرد , کسب کنم . دربین سال‌های ۸۰ تا ۹۰ بر آوا و آداب هزمزگان تحقیق بسیار کردم» .

وی درمورد علم موسیقایی خویش و شناختش از آهنگ هرمزگان خاطر نشان نمود : «هم آهنگ مرتبط با هرمزگان و نیز آهنگ کمتر شناخته شده این خطه را می‌شناسم . پژوهش‌های اینجانب بیشتر بر فرهنگ و تمدن , رسوم و هنر مردمان‌مان بود البته تمرکز دارای اهمیت و گسترده‌ام در رابطه هنرمندانی بود که شناخته شده نیستند البته آثارشان پتانسیل بالایی برای چشم شدن و شنیدن دارااست . به‌این نکته نیز اشاره کنم برای این که داده اشتباهی در فیلم نگنجانده باشم , عملکرد فراوانی کردم . آن اطلاعاتی که در فیلم قصه می گردد دست کم به وسیله یکسری منشاء بیان شده و اینجانب صرفا شایسته ترین جور ابلاغ را تعیین کردم .

رها فریدی در زمینه ی طرز آشنایی‌اش با روحیه ابراهیم منصفی نیز اعلام کرد : «ابراهیم منصفی را بیشتر با نوشته‌هایش شناختم . هر که اصولا اهل هرمزگان باشد , ترانه‌های اورا شنیده است , البته روحیه وی از نوشته‌ها و اشعارش برایم پدیدار شد . آن بخش ناراحتی و خنده رو وجودش , افسردگی همراه با شوخ طبعی , آن قوه تخیلی توانا که اورا به نقط ی اوج می رساند و سپس به سنگینی به فرود پرتاب میکرد . این بعدها وجودش که به گونه‌ای در وجود خودم نیز سراغ دارم . با وی همذات‌پنداری کردم . این‌که در جامعه بٌر نمی خورد و با هر سیستمی کنار نمی‌آید و به ارزش‌های خودش پایبند است و چه بسا چهت نیل به «موفقیت» آن را ذیل پا نمی‌گذارد . این هنرمند روحیه حساسی داشت , مساله اجتماعی و عدالت برایش اهمیت داشت , مطالعه میکرد و احتمالا نسبت به اطرافیانش دنیای فرضی بازتری را تجربه می‌کرد» .

این کارگردان در بخش دیگری از این گفت‌وگو مورد تاثیرگذاری ابراهیم منصفی برنسل های بعداز خودش خاطرنشان کرد : «نظرم این است که منصفی روی نسل پس از خودش چنان تاثیری گذاشت که چه بسا در صورتی‌که جوان ها هرمزگان ویژگی‌های او‌را نشناسند , حداقل ترانه‌هایش را حفظند . گیتار را در بندرعباس با ترانه‌های ابراهیم منصفی یاد می گیرند و روز جاری این تاثیر از مرزهای هرمزگان فرا رفته . به لحاظ اینجانب صداقت ابراهیم منصفی سبب ساز این بوده . از دل اذعان کرد که بر دل‌ها نشست» .

وی در انتها در جواب بدین سوال که «چی چکا داستان شب» نوعی ادای آئین فیلمساز به سرزمینی است که به آن وابستگی دارااست , تیتر کرد : «این فیلم ادای آئین به مرزوبوم مادری‌ام و ادای آئین به هنرمند مستقلی است که صداقت خویش را محافظت می کند . دلم می‌خواست به گونه ای بقایای بندرعباسی را که در کودکی تجربه کرده بودم , ثبت کنم . از لکه‌های توت کف تراس منزل مامان بزرگ تا بوی کُنار و رنگ فیروزه‌ای دریا و پختن نان و… ابراهیم منصفی معاش پرچالشی داشت و پرداختن به وی بخش اعظمی از مساله انسانی را قصه میکرد . بایستی بیان کنم که فیلم چی چکا قصه معاش ابراهیم منصفی از نگرش اینجانب است ممکن است فیلمساز دیگری نگاه مختلفی بدین معاش پرفراز و نشیب داشته باشد . اینجانب به آن قسمتی از معاش وی پرداختم که آن را دارای اهمیت یافتم»
 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

اسلام دين وحشي گريست(من يک نو کيش مسيحي هستم) David آرشاپور|arshapor مورفین وکیل از سمت مشرق شکوهی فروشگاه بهاره Raahbar